چکار می کنی چقدر دلم برایت تنگ شده خیلیییییییییییییییییییییییییییییی. ..
عیدت مبارک راستی این عکسهای مکه ات را نگاه می کنم کلی
بهت می خندم خیلی با نمک افتادی ولی زشت بودی اون زمانها
راضی باشی الان نمکی خودمی هر چی سن ات میره بالا تر
دوست داشتنی تر میشی ای جان از چشم بد دور باشی
راستی امروز از ساعت هفت صبح تا ده شب رفتیم قوچان
جاهای دیدنی داشت و به همراه گروه ورزشی که بابام صبح
میرند ورزش هر جمعه برنامه تفریحی و طبیعت گردی و برقص
دارند خیلی خوش گذشت من فوق العاده طبیعت را دوست دارم
دیدن آبشار و .... حالم را خوب می کند کلی انرژی گرفتم جایت
خیلی خالی بود و همچنین داداش عزیزم که الان سربازی رفته
ای جان دیروز بعد یک هفته تونسته بود زنگ بزنه میگفت
تا عاشورا و تاسوعا نمی توانم بیایم دبگه دوره آموزشی هم تموم میشه میگفت
جایم خوب هست و نگران نباشید دعا کن به سلامتی بر گرده که نگران و
خیلی دلتنگش هستم خدا خودش کمک کنه راستی چقدر خوشحال شدم
که این آقا موسی داره وزنش کم میشه الهی شکر و اینکه خانم کلباسی
رفته مکه و به آرزویش رسید خدا رو شکر چقدر هم خوشحال بود واقعا
شهامت داشت رفت مکه ولی به نظر من دیگه مکه رفتن فعلا خوب نیست
تا دولت عربستان و با احترام با ایرانی ها رفتار کند و شخصیت و هویت
مون را زیر سوال نبرد و خدا کند امسال به سلامت بر گردند و اینکه
دوباره بتوانیم برویم مکه البته با شان و منزلت الهی آمین راستی
چقدر این پایین پیچ ات دیوونه خونه شده یکسره دعوا می کنند و
چقدر قربون صدقه ات میروند چقدر من حرص می خورم ولی
کاری از دستم بر نمیاد تازگی ها خیلی حسود شدم نمیدونم
چرا ؟ مواظب خودت باش عشق مهربونم
:: برچسبها:
دلنوشته چشمان بی فروغ,